با دختر خواهرم لاک بازی میکردیم دستام لاکی شد، در تلاشم وضوی ساعت ده صبحمو برسونم به نماز مغرب و عشا باشد که رستگار شویم
تا صبح خدا بزرگه استون پیدا میکنم بالاخره
با دختر خواهرم لاک بازی میکردیم دستام لاکی شد، در تلاشم وضوی ساعت ده صبحمو برسونم به نماز مغرب و عشا باشد که رستگار شویم
تا صبح خدا بزرگه استون پیدا میکنم بالاخره