گاهی با خودم فکر میکنم زندگی سخت است و این منم که آن را برای خودم ساده تصور میکنم، از این ساده لوح بودنم راضی ام، اما گاهی جای خالی بعضی ها بدجور خوره میشود به جان آدم

مثلا کمیل... برای خودش وزنه ای بود وقتی بود، همه زندگی ام را کشیده بود سمت خودش، درحالیکه میدانستم رابطه ام با او به همین زودی ها تمام میشود، وقتی هم که تمام شد تعجب نکردم، ضجه و مویه هم نکردم، چون بالاخره قرارمان هم همین بود، یک مدتی را باهم خوش باشیم و بعد هرکدام برویم دنبال کارمان، حالا هم شده یک رفیق معمولی که بود و نبودش برایم فرقی ندارد...

اما باز هم گاهی حس میکنم جایش پر نشده، هرکس جایی در دل آدم دارد که هیچ وقت با هیچ کس دیگری پر نمیشود، آدمها باهم فرق میکنند، بعضی ها خاص اند، خاص بودنشان مربوط به خودشان نیست، مربوط به علاقه های طرف مقابل است که با خصوصیات آنها مچ بشود یا نه...

گاهی بعضیها برای آدم مهم میشوند، میخواهی ببینی شان، وقتت را برایشان بگذاری، بهشان فکر کنی، درحالیکه میدانی نباید دوستشان داشته باشی، یا با آنها وارد رابطه شوی، یا اگر قرار گذاشتی حتما آخرش را برنامه ریزی کنی...

من زندگی را ساده نگاه میکنم، وسط این سادگی ها، بعضی ها هیچ وقت جایشان پر نمیشود. هیچ وقت...

 

 

+کمیل دختر است:)