الان دوهفته س به شدت اوضاع روحی بدی دارم زندگی داره به مراحل درومدن از دماغش نزدیک میشه، دیروز دنیا بهم گفت هر چی تا الان مفت خوردی و خوابیدی و ول گشتی بسه دیگه وقتشه که تو هم بفهمی سختی یعنی چی 

خلاصه که سی سال مفت خوری منم دیگه داره به آخرش میرسه ازین به بعد نه پولی دارم نه کاری نه هنری نه انگیزه ای نه رفیقی، این شد که لحظه ای بر پایانم بر خودم لرزیدم